، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ثنا گل دختر مامان و بابا

مهمان

هفته ای که گذشت دوست بابایی به همراه خانواده محترمشون به شهر ما اومدند خانواده خیلی خوبی بودند و خیلی به دلمون نشستند و خیلی هم بهمون خوش گذشت . ثنا قبل از اینکه اونها رو ببینه همش میپرسید که اونها بچه دارن وقتی که شب رفتیم تا ببینیمشون کلی از دیدن ترنم عزیزم و ترلان کوچولو ذوق کرد و تو مدتی که اونها مهمون شهرمون بودند با ترنم بازی کرد و بهش خوش گذشت . ثنا، بابایی ثنا ،ترنم و  ترلان کوچولو ترلان گلی   ...
27 مرداد 1394

روستای پاکچین

این عکسها مربوط به طبیعت زیبای پاکچین هست که در نزدیکی تبریز قرار داره اونروز یک پیاده روی طولانی همراه با کوهنوردی داشتیم که ثنا جان حسابی خسته شده بود و چند بار هم از قافله جا ماند که با قربون صدقه رفتن بالاخره با خودمون همراهش کردیم     از قیافش مشخص هست چقدر خسته شده ...
25 مرداد 1394

کلیبر قلعه بابک

تو یکی از پست های قبلی گفتم که ما رفتیم کلیبر که به قلعه بابک بریم ولی هوا تگرگی و بارانی شد و نیمه های راه برگشتیم،  و لی دست بردار نبودیم و دنبال یک روز خوش آب و هوا میگشتیم که باز هم بریم قلعه و بالاخره عصر پنج شنبه هفته گذشته دوباره رفتیم کلیبر و این دفعه خیلی هوا خوب بود  و شب در پایین پله هایی که یکی از مسیرهای صعود به قلعه است یک اتاق کرایه کردیم و شب و خوابیدیم و صبح زود راهی شدیم ثنا خیلی خوشحال بود ولی یک دل به هم پیچیدگی کوچیکی هم داشت که شب خوب نخوابید ولی صبحش بهتر شده بود کلی هم بهش خوش گذشت. به دنبال پیدا کردن مارمولک و قورباغه قلعه از دور مشخص هست این هم نمای...
28 خرداد 1394

کلیبر- قلعه بابک

جمعه هفته گذشته راهی کلیبر شدیم تا به قلعه بابک بریم خاطره ای که در ذهن ثنا جان از سفر قبلیمون به قلعه بابک مونده بود فقط مربوط میشد به پایان قلعه و چادر زدن و یک شب در چادر گذراندن ، چون اون سال ثنا کوچیک بود و همراه داداشی پایین پله ها پیش دایی و زن دایی موندند و ما با صبا جون تا قلعه بابک رفتیم ، به خاطر همین شوق زیادی برای صعود به قلعه داشت ......   نزدیک شهر اهر یه جای با صفا که برای صبحانه نگه داشتیم. پایین پله های مسیر قلعه بابک خسته و ............ بعد از پله ها حدود 45 دقیقه ای مسیر را طی کرده بودیم که تگرگ شدیدی شروع شد  تگرگ همراه با باد شدید بود و مجبورمان کرد برگردیم...
2 خرداد 1394

پارک مینیاتوری

جمعه همراه بچه ها رفتیم به پارک مینیاتوری گل دخترم می خواست کنار همه ابنیه های تاریخی (البته مینیاتوریشون)عکس بگیره با اون عینکش (عینکش واقعی نیست ها دوست داره عینک بزنه )     داداشی شیطون ببین چه جوری تو عکس تکی آبجی ثنا اومده ...
29 آبان 1393

نمایشگاه کتاب

چند روز پیش رفتیم نمایشگاه بین المللی کتاب ثنا و داداشی هر جا که غرفه نقاشی بود مشغول کشیدن نقاشی میشدن البته ناگفته نماند که کلی هم خرید کردن.... غرفه انجمن کاریکاتور       نقاشی بیابون برهوت اینجا غرفه بانک صادرات و باز هم نقاشی این نقاشی که آرم بانک صادرات موضوع اصلیش بود اینم کاریکاتور ثنای عزیزم هست که خانم تیز قدم توی نمایشگاه کشیدن البته اصلش  توی نمایشگاه گم شد ...
17 مهر 1393

عکس

چند روز پیش رفته بودیم پارک ثنا جون این اردک رو گرفت و از من خواست ازش عکس بندازم .... بیچاره اردک میخواد فرار کنه اتفاقا آنروز تو پارک مراسم شعر دفاع مقدس بود و ثنا دور از چشم نگهبان پارک این کلاه رو رو سرش گذاشت ببین چه احترام نظامی میذاره با اون نگاه شیطونیش . البته ناگفته نماند که توی مراسم شعر خوانی همراه داداشش توی ردیف اول نشسته بودند. اینم کادویی که چند روز پیش دختر گلم موقع برگشتن از کلاس زبان با پول تو جیبیهای خودش برام خریده بود وقتی مناسبتش رو ازش پرسیدم گفت خواستم بهت بگم که تولدتون نزدیکه ...
17 مهر 1393

جلفا

جمعه به طرف جلفا حرکت کردیم ثنا رو به زور از خواب بیدار کردیم ولی بعد از اینکه بیدار شد و فهمید داریم میریم خیلی زود آماده شد برعکس بقیه روزها بماند که چقدر تو ماشین با داداشی جنگ و دعوا کردند البته به مدت 15 دقیقه از کل راه (2 ساعتی) را با هم صمیمی شدند و داداشی رو پاهای ثنا نشست و با هم صحبت کردند. بعد از ناهار اندکی خوابیدند....   پارک ساحلی ...
26 مرداد 1393

جشن فتیله

الان ثنا و داداشی توی جشن فتیله هستند گل دخترم خیلی خوشحال بود رفتن به این جشن هم بدون هماهنگی قبلی بود خوش بگذره دختر و پسرم گلم ... ...
8 خرداد 1393