، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ثنا گل دختر مامان و بابا

نقاشی آشتی

پنج شنبه هفته پیش ثنا خانوم رو با خودم آوردم اداره گل دختر کلی بازی کرد و بعضا با کارهاش منو عصبانی میکرد  بعدش پیله کرد به من که بگو بابا بیاد منو ببره موزه حیات وحش و شروع کرد به نق زدن و منو کلافه کرد من هم باهاش قهر کردم گل دخترم رفت و یک گوشه مشغول شد بعد آمد پیشم و منو بوسید و این نقاشی رو داد دست من، البته نقاشی روی  دستمال کاغذی کشیده شده   ...
31 ارديبهشت 1393

کادو

دیروز ثنای عزیزم بعد ازبرگشتن از کلاس زبان دیدم یک چیزی پشتش قایم کرده و به من هم گفت نگاه نکنم و برم بشینم بعد دوتایی(همراه با داداشی )آمدند پیشم و کادویی را دستم دادند و گفتند مامان جون دوستت داریم منهم دو تاشون و بوس کردم و کادو را باز کردم دیدم تابلویی هست با این متن:                                مادر عزیزم آسمانت بی غبار                      سهم چشمانت بهار قلبت ...
17 مرداد 1392

دوچرخه

چند روزی هست که  بابایی، ثنا رو با دوچرخه به مدرسه میبره     ثنا خیلی از این بابت خوشحال هست امروز صبح زود (یک ساعت زودتر از موقعی که همیشه گل دختر را از خواب بیدار می کنم ) دیدم که ثنا از خواب بیدار شد و لباسهای مدرسه اش را پوشید و دوباره رفت خوابید وقتی ازش دلیل اینکارش و پرسیدم گفت: می خوام وقتی بابا منو بیدار میکنه که بریم مدرسه آماده باشم و زود بریم سوار دوچرخه بشویم . به این میگن دخمل خوبی که جلوی آلودگی هوا رو میگیره.......... ...
13 ارديبهشت 1391

دختر بلا

امروز تو اداره مشغول انجام کارهام بودم که ثنا زنگ زد و گفت دلم درد میکنه توصیه هایی براش کردم و گوشی را گذاشتم نیم ساعت بعد دوباره زنگ زد و مشکلش را تکرار کرد بهش گفتم خودش دلیل این درد را میدونه چیه ( چون  دیروز براش لاک پشت خریده بودیم ترسیدم به اون دست زده باشه و با اون دستهای کثیف صبحانه خورده باشه ) گفت فکر میکنم درد دلم به خاطر اینه که بابایی گفته تا آخر تعطیلات عید، هر روز باید یک ساعت ریاضی کار کنم          جل الخالق   ...
25 اسفند 1390
1