، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

ثنا گل دختر مامان و بابا

سفرنامه جنوب 1

عید امسال ما با کاروان راهیان نور عازم مناطق جنگی جنوب شدیم .اول سفر فکر نمی کردم که برای ثنا اینقدر تاثیر داشته باشه تازه چون سفرمون با اتوبوس بودفکر میکردم زیاد به گل دخترمون خوش نگذره و از خستگی و بی خوابی نق بزنه ولی برعکس شد و هم بهش خیلی خوش گذشت و هم من احساس کردم دخترم  خیلی بزرگ شده . یک دوست خیلی خوب به نام ریحانه جون هم که هم سن خودش بود پیدا کرد و چون اونها هم تو اتوبوس ما بودند دیگه کل سفر با هم بودن و راننده ی گلی هم که داشتیم به نام آقای موسوی که کلی کارهای فرهنگی برای بچه ها توی اتوبوس فراهم میکرد از جمله برنامه کتابخوانی گروهی که برای همه مسافرها هم پخش میشد کتابی به نام "چمران به روایت همسرش غاده" که تمام ب...
10 ارديبهشت 1394

تبریک سال نو

این عید پر از عطر دل انگیز خداست / سرشار ترین آینه ی خاطره هاست نوروز خوشت همیشه رنگین با عشق / آراسته با دلی که همراه خداست . . . عید نوروز بر شما مبارک ...
6 فروردين 1394

عکس

چند تا از عکسهای الینای عزیزم که خیلی ثنا رو دوست داره ثنا جونم چه مواظب دختر داییش هست که سرما نخوره الینا جونم تو تولد ثنا جون   ...
29 آبان 1393

پارک مینیاتوری

جمعه همراه بچه ها رفتیم به پارک مینیاتوری گل دخترم می خواست کنار همه ابنیه های تاریخی (البته مینیاتوریشون)عکس بگیره با اون عینکش (عینکش واقعی نیست ها دوست داره عینک بزنه )     داداشی شیطون ببین چه جوری تو عکس تکی آبجی ثنا اومده ...
29 آبان 1393

نمایشگاه کتاب

چند روز پیش رفتیم نمایشگاه بین المللی کتاب ثنا و داداشی هر جا که غرفه نقاشی بود مشغول کشیدن نقاشی میشدن البته ناگفته نماند که کلی هم خرید کردن.... غرفه انجمن کاریکاتور       نقاشی بیابون برهوت اینجا غرفه بانک صادرات و باز هم نقاشی این نقاشی که آرم بانک صادرات موضوع اصلیش بود اینم کاریکاتور ثنای عزیزم هست که خانم تیز قدم توی نمایشگاه کشیدن البته اصلش  توی نمایشگاه گم شد ...
17 مهر 1393

عکس

چند روز پیش رفته بودیم پارک ثنا جون این اردک رو گرفت و از من خواست ازش عکس بندازم .... بیچاره اردک میخواد فرار کنه اتفاقا آنروز تو پارک مراسم شعر دفاع مقدس بود و ثنا دور از چشم نگهبان پارک این کلاه رو رو سرش گذاشت ببین چه احترام نظامی میذاره با اون نگاه شیطونیش . البته ناگفته نماند که توی مراسم شعر خوانی همراه داداشش توی ردیف اول نشسته بودند. اینم کادویی که چند روز پیش دختر گلم موقع برگشتن از کلاس زبان با پول تو جیبیهای خودش برام خریده بود وقتی مناسبتش رو ازش پرسیدم گفت خواستم بهت بگم که تولدتون نزدیکه ...
17 مهر 1393